نبرد در بصره

ترور رفيق حريري و ظهور يك اپوزيسيون منسجم و آنتي شيعه و نهايتا جنگ 33 روزه لبنان و ايزولاسيون حزب الله، انتخابات تشكيلات خود گردان فلسطين و پيروزي حماس ونهايتا ايزولاسيون حماس، به قدرت رسيدن دولت شيعه در عراق و متمايل به حركت در مسير اهداف رژيم ايران و متوقف شدن رسمي بازوي نظامي - ايدئولوژيك مجري اهداف رژيم ايران در عراق يعني گروهك مقتدا صدر در ازاي گفتگوهاي امنيتي ايران و آمريكا و انتشار گزارش سازمانهاي امنيتي آمريكا به مثابه ترمز كاهنده سرعت رويارويي دستگاه عظيم سياسي-نظامي امريكا به سمت ايران ....

آيا اين وقايع حلقه هاي مرتبط يك زنجير هستند؟

ايا ارتباط معني داري ميان اين رويدادها موجود است؟

اگر اين رويدادها مرتبطند،نيروي محركه و مغز متفكر اين وقايع كجاست؟

و بالاخره با فرض ارتباط معني دار بين اين وقايع ،چالش بعدي در چه زماني و در چه مكاني و بين كدام دو نيرو اتفاق خواهد افتاد؟

در همين راستا ابتدا يك سري فاكتها را كه طي كوتاه زمان اخير به وقوع پيوسته بيان مي كنم و بر مبناي آنها چند نتيجه خواهم گرفت. لازم به ذكر چندباره نيست كه هم تحليلها و هم استنتاجها كاملا شخصي و غير رسمي و با توجه به بضاعت بنده در دسترسي به اخبار و همچنين سطح آگاهي من از دانش تحليل ديالكتيكي وقايع است .

1-چند روز پيش از درگيري بين نيروهاي مقتدا صدر و نيروهاي دولتي عراق در چند حمله جداگانه دهها موشك كاتيوشا به منطقه سبز بغداد شليك شد،فرماندهان آمريكايي گفتند با آزمايش مواد باقي مانده از موشكها و همچنين تاكتيكهاي تهاجم اخير نتيجه گرفتند "اين حملات با رژيم ايران مرتبط است".

2-از حدود يك هفته قبل از شروع درگيري بسياري كاروانها ي زيارتي در ايران كه مسافراني به مقصد شهرهاي زيارتي و عمدتا شيعه نشين عراق داشتند سفرهاي خود را لغو كردند. در همين رابطه چند تا از بستگان من هم سفرشان بدون هيچ دليلي در فاصله يكي دو روز مانده به سفر لغو شد. مرز زميني مهران بسته شد و تلويزيون و ساير رسانه هاي رژيم مكررا و موكدا از مردم و زائران خواستند سفر خود را به عراق لغو كنند.

از خبر شماره يك فوق الذكر من اينطور برداشت مي كنم كه اين حمله يك پيشدستي توسط نيروهاي مقتدا صدر و كلا پرورژيم ايرانيهاي شيعه بوده است كه از نيت محتوم حمله قريب الوقوع توسط نيروهاي دولتي به مواضعشان آگاهي يافته بودند. بر همين مبنا جلوگيري رژيم ايران از سفر اتباعش به عراق و لغو سفر كاروانهاي زيارتي نيز با همين فرض قابل درك است.

اما بايد ديد در مقياس زماني بزرگتر اين درگيري ها ميان نيروهاي عمدتا وابسته به رژيم ايران و نيروهاي دولتي عراق چه نتايجي به بار خواهد آورد.

واضح است كه پيروزي در اين نبرد باعث مي شود معادلات بسياري در صحنه سياسي عراق به طرز نسبتا قاطعتري تغيير كند و از آن پس مي توانيم منتظر آهنگ بيشتر رويدادها در جهت منافع طرف پيروز شده در اين نبرد باشيم. اين نبرد اخير به قدري اهميت داشت كه نوري المالكي سفر خود را به كنفرانس سران عرب در دمشق معوق گذاشت و شخصا رهبري نيروهاي دولتي را در اين نبرد به عهده گرفت. خود اين عمل هم تا حدي سئوال برانگيز است كه آيا دليل تاكتيكي خاص براي همزماني اين درگيريها با زمان برگزاري كنفرانس سران عرب وجود دارد و ايا حضور و هدايت مستقيم عمليات توسط شخص نوري المالكي كه منجر شد به نرفتن او به كنفرانس به ميزباني بشار اسد، لازم بوده است؟ با توجه به اينكه مي دانيم دولتهاي عرب حداقل در دهه اخير به دو گروه تقسيم بندي شده اند ،يكي گروه مصر-عربستان و متمايل به غرب و تجارت ازاد و ديگري گروهي به نمايندگي سوريه و متمايل به ايران و روسيه و تا حدي چين . ايا با توجه به اين مساله نرفتن نوري المالكي به عنوان عالي ترين مقام اجرايي رسمي دولت عراق ،به معني دورتر شدن وي و رژيم عراق از سوريه و ايران و بالطبع نزديكتر شدن به گروه مصر-عربستان است؟

و بالاخره اينكه در صورتي كه معادلات توزيع قدرت در صحنه سياسي عراق ماهيتا و رسما به نفع نيروهاي پروائتلاف تغيير كند ،اين عمل چه تاثيري بر قدم بعدي جامعه جهاني در قبال پرونده بمب اتمي رژيم ايران خواهد داشت؟ايا با فرض برتري يافتن نيروهاي پرو ائتلاف زمينه برخورد قاطعتر شوراي امنيت به رهبري آمريكا با ايران و در پايان مهلت نود روزه قطعنامه 1803 فراهم خواهد آمد؟

همچنين شكست شبه نظاميان شيعه وابسته به رژيم ايران آيا موجب تقويت موضع جمهوريخواهان در انتخابات رياست جمهوري آمريكا خواهد شد ؟ از آنجاييكه مي دانيم بخش عمده اي از عمليات ضد نيروهاي ائتلاف در عراق توسط ميليشياي شيعه انجام مي شود كه توسط رژيم ايران تامين مالي و لجستيكي مي شوند و از همين رو شكست مطلق يا نسبي ميليشياي شيعه موجب كاهش بخش عمده اي از حملات تروريستي در عراق خواهد شد و از اينرو شاخصها و درصدهاي تعريف شده براي نمايش اوضاع امنيتي عراق به طرز محسوسي به نفع هواداران ادامه حضور افزاينده و دراز مدت نيروهاي نظامي امريكا تغيير خواهد كرد.

نوروز

تاريخ تراژيك كشور ما پر از حمله و سلطه اقوام وحشي ونيمه وحشي است كه مدتها جبارانه بر تقدير مردم اين سرزمين تفوق يافتند. همه اين وحشيها ي غالب به درستي دريافتند كه تنها راه بقاي استثمارشان دشمني با فرهنگ بومي و ايرانيت ما تا مرز نابودي آن است. ولي به راستي چه معجزه اي توانسته بقاي يك ملت بسيار كهن را كه بيش از هر قومي در جهان هدف هجوم قرار گرفته،موجب شود؟

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

عالم پير دگر باره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقيق به ثمن خواهد داد

چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد

اين تطاول كه كشيد از غم گل بلبل

تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

به باور من اينچنين ابيات و اشعار و جلوه هاي فرهنگي و رسومي نظير نوروز بوده است كه هر بار كمر شكسته هويت و مليت ما را دوباره برافراشته و تمامي بنيانهاي سياسي ، فرهنگي، اقتصادي و .... ملي دوباره شكفته شده است و ملت ما به نوزايي خود پرداخته است. به ياد بياوريم كه در سه دهه عمر محنت بار و شرمناك رژيم جمهوري اسلامي، ملاهاي تمدن گريز تا چه حد و با چه دناعتي به ستيز با نوروز به عنوان نماد هويت مستقل ايراني ما پرداختند. ليست بي پايان و حيرت انگيزي از ستيز ابلهانه ملاها و عمله شان با نمادها و ريشه هاي هويت ملي-فرهنگي ايران پيش روي ماست. ملاهاي بي خرد چه قدر حقير و چه قدر كوته بين بودند كه فكر كردند سلاح كارساز فرهنگي ما كه دهها دشمن جرار و وحشي و بيابانگرد را رام كرده است ،به دست آنان نابود خواهد شد. اكنون كار به جايي رسيده كه در تلويزيون ملاها به هر بهانه اي چند تا تصوير از تخت جمشيد و مقبره كوروش و... ضميمه مي كنند.

در اين هياهوي پايان سال كهنه و آغاز سال نو از لابه لاي اخبار متنوع ،دو موضوع توجه مرا جلب كرده است.

اولين موضوع مربوط به آزاد سازي قيمت بنزين است. عزيز نسين نويسنده تواناي تركيه ،داستاني كوتاه دارد كه در آن يكي از مسئولين عظام براي كسب محبوبيت عمومي، به زير دستانش مثلا در اداره آب دستور مي دهد قيمت آب را 50 درصد بالا ببرند و بعد كه اعتراضات و شورش مردمي بالا گرفت و چند نفر هم شهيد و عده اي هم فنا شدند ، جناب مافوق دستور مي دهد كه همان قيمت 20 درصد پايين بيايد و با اين كار با يك تير سه نشان مي زند! هم قيمت اب را 30 درصد بالا برده است و هم عموم مردم از اين كار راضي هستند و بالاخره اينكه خلق الله وي را مظهر سخاوت ملوكانه و ... مي پندارند. من اصلا نمي خواهم از اين دريچه به قضيه آزاد سازي قيمت بنزين بپردازم و نتيجه بگيرم كه هدف برنامه ريزان رژيم اين بوده است كه همچون قهرمان داستان عزيز نسين از اين طريق هم قيمت جديد را براي مردم جا بياندازند و هم آنها را مديون لطف خودشان كنند.

من مي خواهم از يك ديد فني به مساله جيره بندي ينزين بپردازم و از آن يك نتيجه سياسي بگيرم. طرح جيره بندي بنزين حقيقتا يكي از عظيم ترين و گسترده ترين طرحهاي فني ومهندسي است كه در طول 50 سال اخير به اجرا درامد. دليل ادعاي من ،تنوع فراوان در حيطه هاي مطالعاتي و اجرايي آن است ،ضمن اينكه زيرساختهاي اساسي مورد نياز اين طرح نيز اساسا با سرعتي فوق العاده تهيه شد. ابعاد بيشمار اقتصادي،فني،فرهنگي،امنيتي ،رواني-اجتماعي ،حقوقي،نرم افزاري،سخت افزاري و ...همه اينها باعث مي شود براي ما كه سابقه بدنه اجرايي رژيم را در حيف و ميل منابع و ناكارآمدي وحشتناكش مي دانيم ، اينگونه برداشت كنيم كه اين طرح از هر زاويه فني كه به آن بنگريم يكي از معدود استثناهاي نظام برنامه ريزي و اجرايي و فني و مهندسي كشور در طول حيات رژيم جمهوري اسلامي بوده است. اگر سابقه اي در اجراي اينچنين طرحهاي عظيمي هم در رژيم مي بينيم ،وقتي دقت مي كنيم همواره نقش عنصر امنيتي در جهت تضمين بقاي رژيم رابه خوبي در آن مقطع مي توان مشاهده كرد.مضافا بر اينكه همه شواهدي كه شناخت ما از كليت رژيم مبتني بر آنهاست به ما مي گويد كه اصولا دستگاه فني واجرايي رژيم و جريان مبادلات نقدينگي كه همواره در طول حيات رژيم فرمايشي بوده است،هيچگاه در مسير خدمت به توده مردم نبوده است.لذا از مطالب عنوان شده نتيجه ميگيرم كه اجراي اينچنين طرح گسترده اي در زماني آنچنان كوتاه كه براي دستگاه اجرايي رژيم حقيقتا يك معجزه محسوب مي شود، نشاندهنده اين است كه موضوع تحريم سوختي رژيم توسط شوراي امنيت يك خطر واقعي و مرگبار و قريب الوقوع تلقي شده بود. خطري كه هم رژيم و هم حريفانش به خوبي از نقش فلج كننده آن باخبرند. اكنون سئوال پيش روي ما اين است كه چرا كشمكش ايران و غرب در مقطعي كه همه ناظران و از جمله خود رژيم انتظارش را مي كشيدند به نقطه اي نرسيد كه رژيم خود را آماده آن كرد.

مطلب دوم كه مي خواهم به آن بپردازم ،قدرت گرفتن تدريجي و ارام جريانات دست راستي در اكثر نقاط جهان و ميليتاريزه شدن دنيا است. يك روي ديگر اين جريان سلب امتيازات مدني -رفاهي است كه عموما پس از جنگ جهاني دوم و بدنبال يك رشته مبارزات منظم و مستمر ،به نفع توده هاي مردم از جريانات چشمه هاي قدرت گرفته شده بود. در آمريكا،فرانسه،انگلستان ،ايران، چين ،تركيه،روسيه و آمريكاي لاتين همه اينها علنا جنگ سالاراني دست بالا را پيدا كرده اند كه تمام هويت خود را مرهون منازعات منطقه اي و جهاني هستند. ارتباط و همنوايي بين اين جريانات به قدري مشهود و غير قابل ترديد است كه بايد از آن به عنوان يك توطئه جهاني ياد كرد.ميان سركوب تبت توسط چين امپرياليست و تهاجم به غزه از سوي اسرائيل راسيست و تهاجم غير رسمي ايران فاشيست به عراق ،ايا واقعا هيچ ارتباطي نمي توان يافت؟ حداقل از اين زاويه مي توان به اين قضايا نگريست كه اگر حتي به فرض اين تهاجمات از يك اتاق فرماندهي مشترك هدايت نشده اند در بستري كاملا مناسب واز پيش آماده شده اتفاق مي افتند كه اجازه جنايت و خشونت حداكثري را به دولتهاي متجاوزي مدهد كه به مثابه ابزار اجرايي طبقات صاحب قدرتهاي انحصاري اقتصادي-سياسي هستند.فصل مشترك همه اين جنايتكاران و متجاوزان استفاده از زبان زور براي بقا و رشد منافع ريز و درشت طبقاتي شان هست و دستگاههاي فكري،تبليغاتي و... همه در خدمت جا انداختن اين حق براي استفاده از اين ابزار زور است.در اين چارچوب احمدي نژاد فرشته راسيسم اسرائيل مي شود و توجيه گر خشونت وحشيانه آنها، بوش دشمن و در حقيقت طلسم گمشده فاشيسم اسلامي ايران و .... سئوال اين است كه آيا نمي شود چنين تصور كرد كه تمام اين جريانات دست راستي بر خلاف ظاهر غلط انداز، در خفا همراه و يار يكديگر هستند؟

انتخابات و وظيفه ما










از اين عكس چه مي فهميد:

1) اصولگراي اصلاح طلب

2) اصلاح طلب ميانه رو

3) يك قهوه چي

4) سه قهوه چي

5) يك طويله قهوه چي

6) معتقد به حقانيت نظام الهي – اسلامي ولايت مطلق فقيه

7) يك ذوب شده در يك موجود چلاق تر و عليل مغزي تر از خودش

8) يك موجود شبيه سازي و دستكاري ژنتيك شده كه انبوهي از آنها در روز جمعه 24 اسفند در حوزه هاي راي گيري مشاهده مي شوند.

9 ) Big brother Marxist Iranian

رئيس جمهور اندونزي با سلام و صلوات وارد كشورمان شد و پس از استقبال رسمي مقامات كشورمان ايشان به خدمت آغا رسيد تا ببينم نور مسيح را كه پوتين (عجب مسيحي معتقد ،مشهور و مومني !!!)در چهره خامنه اي ديده بودايشان هم مي بيند يا خير؟ البته ايشان اعلام كرد در چهره آغا عمامه بوداو ريش كنفوسيوس و دست موسي والبته سبيل استالين ونگاه موسوليني و قاطعيت هيتلر و... را ديده،البته ايشان هر چي دقت كرده بودند مخ آغا را مشاهده نكردند. اين دعوت كه به هيچ وجه به راي ممتنع اندونزي در شوراي امنيت بر ضد رژيم جمهوري اسلامي ربط نداشت با موجي از شادي و غرور در ميان مسئولين نظام مواجه شد و طبق معمول از بيت المال كلي حال به رئيس جمهور اندونزي دادند. در همين رابطه فاطي زن قولومي الهام هم اعلام كرد ،به كوري چشم دشمنان ،اين حركت هوشيارانه مسئولين نظام نشان داد كه ما به چه سرعتي لطف ديگران را جبران مي كنيم تازه اگر از اين به بعد كسي به قطعنامه هاي ضد رژيمي راي مخالف بدهد ،فاطي قول داد براي قدرداني ،خودش به همراه كليه همسران هيئت دولت جهت قدرداني به كشور مزبور سفر كرده و در اتاق خواب هيئت دولت مزبور مراسم تشكر را انجام دهند. البته براي اينكه دشمنان فكر بدبد نكنند شب را در اتاق خواب مزبور اطراق نمي كنند.

پرتقال فروشي گم شده است. لطفا با حدس زدن مشخصات پرتقال ،پرتقال فروش مربوطه را بيابيد و اپوزيسيوني را از غصه دق مرگي بي پرتقال فروشي برهانيد. پرتقال مزبور انتخابات نام دارد. اين درحاليست كه امسال بنا به دستور مستقيم آغا،پدر هر چه پرتقال فروش اپوزيسيون نما بود را علنا دراوردند و مادرشان را هم چند بار شوهر دادند و خشتك شان را هم روي سرشان كشيدند و ...، سئوال اين است كه حدس مي زنيد كدام پرتقال فروشي است كه با وجود همه اين بدبختي ها كه سرش دراوردند باز هم از رو نرود و سعي كند ارادت خايه سايانه خود را به ارباب اثبات كند . بدون هيچگونه ارتباطي با اين مقدمه ،حزب توده اعلام كرد "يك بانگ مخالف هم غنيمت است" ،رفقاي خوش انصاف حزب توده اعلام نكردند آن بانگ مخالف قرار است چه غلطي انجام بدهد و چه ..ي بخورد كه قهوه چيها (كروبي ،رفسنجاني و خاتمي بنا به توصيف برادر حسين شريعتمداري) نتوانستند و وقت نكردند انجام بدهند و بخورند . در همين راستا آقاي اَن (ابراهيم نبوي) هجو نويس اصلاحات همچون ساير همالانش با زنجير طويلي از سفسطه ومغلطه به مسابقه برادران حزب توده اي آمدند و از اين قبيل استدلالها: "راضي نيستيم ولي مي آييم" ، "مي آييم ولي قهر مي كنيم" ،"قهر مي كنيم ولي گريه مي كنيم" ،گريه مي كنيم ولي فرار نمي كنيم " .... "واضح است كه يك از دو بهتر است " ، "واضح است كه دو از سه بهتر است" و اين استدلال ادامه دارد تا ... به كجا؟ هيچ كجا. به نظر شما فقط آمريكا هيچ غلطي نمي كند؟ من فكر مي كنم برخي پرتقال فروشها و قهوچيها و برادر بزرگتر ها دست هر چي "هيچ غلط نكن " را از پشت و جلو و ساير جهات بسته اند.

در پايان خاطر نشان مي كنم سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران انتخابات نمايشي و مضحك رژيم را تحريم كرد.

آپشن انرژي هسته اي؟

سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد در تاريخ چهارشنبه 15 اسفند 86 مطلبي منتشر كرده است با عنوان «انرژي هسته اي و تئوري آپشن» . در اين مقاله اشاره مختصري به مفهوم آپشن يا اختيار در معاملات شده و نوشته است كه «آپشن (option) يك ابزار مالي است كه به خريدار آن اين حق را مي دهد كه يك دارايي را در تاريخ معين و با يك قيمت معين بخرد (و يا بفروشد) و در عين حال اجباري در استفاده از اين حق هم وجود ندارد» در ادامه همچنين اضافه شده است كه مثلا اگر خريداران نفت انتظار داشته باشند در طي يك دوره آتي قيمت نفت افزايش يابد مي توانند با خريد آپشن در اين حق را پيدا كنند كه درتاريخ معيني نفت را به قيمت از پيش تعيين شده بفروشند و بدين شكل خود را دربرابر تغيير قيمت شديد نفت و بالمآل قبول زيان بيمه كنند.نويسنده در ادامه با تعميم اين تئوري(به زعم ايشان)به تحليل مساله هسته اي ايران پرداخته است ودر پايان نتيجه مي گيرد كه به دليل امكان افزايش غير قابل پيش بيني وشديد قيمت انواع انرژي، سرمايه گذاري روي انرژي هسته اي به عنوان يك «آپشن» مناسب و بي بديل،موجب كاهش و از بين رفتن ريسك مزبور يعني افزايش شديد و ناگهاني قيمت انواع انرژي است .از آنجا كه يكي از زمينه هاي بحث و جدل در خصوص راستي يابي ماهيت برنامه اتمي جمهوري اسلامي ، بررسي اقتصادي اين برنامه است واز آنجا كه معتقدان به اقتصادي بودن اين برنامه معمولا از حاميان و مويدان سياسي رژيم تهران نيز مي باشند و برعكس، منتقدان اقتصادي برنامه هسته اي معمولا طيفي از مخالفان سياسي رژيم جمهوري اسلامي نيز هستند،لذا به صورتي نمادين، مقاله حاضر را از زواياي مختلف به بحث مي گذارم وگرنه نه خود مقاله و نه نويسنده محترم اهميت خاصي دارا نيستندو در واقع اين مقاله بهانه اي براي به چالش گرفتن مدافعان سياستهاي اتمي رژيم از ديدگاه اقتصادي است.

در اينجا از چند منظر به تحليل و استنتاج مبتني بر آن در اين مقاله بپردازم.

ابتدا و قبل از هر چيز به روش تحليل و استنتاج مورد استفاده مي پردازيم. "آپشن" در مفهوم منقول در مقاله (كه در پاراگراف بعد مختصرا آنرا مرور مي كنيم) يك تكنيك است و ما مي دانيم كه "تكنيك" ضابطه يا فونكسيوني است كه صرفا در يك "مقوله خاص" و در يك شرايط كاملا ويژه، از يك سري ورودي ،يك سري خروجي مي گيرد. دامنه كاربرد انواع "تكنيك" ها معمولا آنچنان انحصاري، تنگ و ويژه است كه در تقسيم بندي شموليت ،حتي از "فرمول" هم "خاص"تر و كم شمول تر مي باشند. وارد اين سلسله مراتب نمي خواهم بشوم ،ولي مسلم است كه از لحاظ شموليت و "عام المصداق" بودن "نظريه" يا "تئوري" آنچنان "عام" است كه خمير مايه "استنتاج" و نشر و تثبيت "علم" را تشكيل مي دهد ،از اين ديد گاه "تكنيك" با "تئوري" فاصله ماهوي بعيدي دارد. مخلص كلام اينكه تئوري را در شرايط خاص مي توان تعميم "استقرايي داد" و از آن استنتاج نمود، ولي اصولا تكنيك فاقد چنين كاربري و وجاهت در تعميم مي باشد. تازه خود تعميم استقرايي يعني نتيجه گيري كل از جز ،به لحاظ فلسفي و فني محل ترديد و بحث است كه بيش از اين به آن نمي پردازيم. پس پاراگراف اول را خلاصه مي كنم: از لحاظ منطق و چارچوب ديالكتيك "حتي با فرض شموليت تكنيك آپشن در بحث معاملات بورس انرژي،نمي توان نتيجه گرفت كه انرژي هسته اي حق مسلم ماست!!" به روشني مشخص است كه اين استنتاج از قياس مع الفارق حاصل شده است.

توضيح اينكه تمام كلماتي كه درون كوتيشن "" قرار داده ام ،به منظور تاكيد و يادآوري اين نكته به خواننده مي باشد كه اين واژه ها تعاريف صريح و يكساني در فرهنگ و ادبيات آكادميك و .. دارند و نمي توان با تعاريف و تاويلات پندارگرايانه،از آنها استفاده ذينفعانه انجام داد.

اكنون اندكي به مفهوم فني آپشن مورد اشاره نويسنده مي پردازم.يك اختيار خريد""call يا اختيار فروش"put" در معاملات بورس، مبلغي است كه ميزان آن با توجه به چند پارامتر محاسبه شده است.

اين پارامترها عبارتند از:

1-ارزش قراردادآتي(پيمان قطعي)

2-مدت زمان سررسيد تحويل قرارداد آتي

3- نرخ بهره تا زمان سررسيد تحويل قرارداد آتي

4- درصد احتمال وقوع ريسك.

يعني دقيقا مثل فرايند بيمه كردن شما با پرداخت"مبلغي كوچك"(آپشن) سرمايه اي بزرگ را در قبال ازدست رفتن(چه در خريد چه در فروش) بيمه مي كنيد. بحث من بر روي تعيين اين "مبلغ كوچك" است. واضح است كه اگر اين مبلغ كوچك به درستي محاسبه نشود،در هرصورت زياني را به دارنده سرمايه تحميل مي كند.يعني اگر اين مبلغ كوچك، كمتر از مقدار واقعي تعيين شود در هنگام وقوع زيان ،صاحب سرمايه را از دريافت بخش نسبتا بزرگي از سرمايه از دست رفته اش به اين دليل محروم ميكند كه في المثل مبلغ پرداختي شما براي بيمه، فقط 80درصد زيانتان را پوشش مي دهد و اين درحاليست كه در صورت دقت در محاسبه و پرداخت مبلغي جزيي علاوه بر مبلغ بيمه ،شما دچار اينچنين خسارتي نمي شديد و برعكس اين جريان نيز صادق است كه جهت اختصار كلام ذكر نمي كنم.

مبلغ "آپشن" عبارتست از ارزش قرارداد ضربدر ريسك مورد انتظار ،كه با توجه به نرخ بهره و مدت زمان "آپشن" براي عدد بدست آمده ارزش پاياني"future worth" (مطابق فرمول مربوطه)،به عنوان مبلغ آپشن تعيين مي كنند. با دقت در فرمول بالا كه از 4 متغير تشكيل شده است ،مي بينيم كه 3 تا از متغير ها قطعي يا تقريبا قطعي هستند و فقط يكي از متغيرها يعني "احتمال ريسك مورد انتظار" است كه ماهيت احتمالي و عدم قطعي دارد.

در اينجا ناچارم به توضيح بسيار مختصر يكي از بنيادي ترين مفاهيم كهن خرد بشري بپردازم كه اتفاقا وجه افتراق اساسي بين ماترياليستها و ايدآليستها در مباحث متعدد نيز مي باشد. اين مفهوم ،"احتمال" نام دارد.

احتمال از ديدگاه ماترياليستي ، فركانس قابل انتظار براي وقوع يك "رويداد" در "شرايط وقوع" آن است . اين بسامد مبتني بر يك درك عيني از شواهد محسوس و سوابق "مربوط" ، "موجود"،"كمي" و "قابل اندازه گيري" و "قابل مانيتورينگ" است.

درحاليكه احتمال از نظرگاه ايدآليستي نوعي وهم و خيال است كه بيش از آنكه بر يك سري شواهد و محسوسات و دلايل مبتني باشد،انتظار و آرزوي وهم آلود و ذهني فرد احتمال دهنده را بيان مي كند.

به عبارتي ديگر منظور يك فرد ماترياليست از احتمال 60 درصد ، يعني در دست بودن مدارك و شواهد و زمينه هاي وقوعي كه دقيقا عدد 60 درصد را پوشش مي دهد. در حاليكه براي يك فرد ايدآليست احتمال اصولا "كمي" نيست ،"كيفيتي" بيان مي شود كه علي القاعده يا راه به"شدن" مي برد يا "نشدن" و تازه هر كدام از اين دو شق نيز بدون دخالت كوچكترين عامل مادي در يد قدرت و مشيت پروردگار حكيم است.يعني اگر خدا اراده كند احتمال 99/99 درصد اتفاق نمي افتد و شق ديگر با احتمال يك صد هزارم درصد به وقوع مي پيوندد. البته اين فرمول يا ضابطه مشيت محور،جزو بديهيات براي متدينين نيز مي باشد و "معجزه"نام دارد.

به هر حال مطابق ديدگاه علمي و طبعيتا ماترياليستي مفهوم احتمال، مساله ارزش مبلغ "آپشن" اتمي ايران،اين موضوع را از دو زاويه بررسي مي كنيم. يعني يكبار كميت "احتمال "عيني وقوع ريسك منجر به نياز به "آپشن" را بررسي مي كنيم و سپس مقدار وجهي ريسك منجر به نياز به"آپشن" را بررسي مي كنيم.

قسمت اول احتمال وقوع زياني در روند جاري و مورد انتظار فعلي است كه ضرورتا منجر به استفاده از آپشن آلترناتيوي بشود.يا بطور واضحتر "احتمال" اينكه ارزش استحصال و توزيع و.. انرژي هايي كه اكنون نيازها را برطرف مي كنند مثل نفت و گاز و ...بسيار نسبت به الان تغيير كند.

البته از يك ديدگاه(حذف عوامل خارجي)، خود اين قضيه يعني غير اقتصادي شدن استفاده از انرژي هاي موجود ،داراي شواهد و احتمال عيني وقوع مي باشد! شواهد و سوابق عيني كه احتمال وقوع اين امر را تغذيه مي كند ،استفاده لئيمانه و راهزنانه دستگاه بوروكراسي جمهوري اسلامي از همه منابع كشور است. يعني از روزي كه حضرات بر سر كار حاضر شدند با شعار "تعهد فوق تخصص است" عملا مديريت با سيستم علي اصغري و مشيت گرايانه در تمام اركان مملكت اجرا مي شود. اين نوع مديريت ناشيانه ،بيرحمانه ؛غير مسئولانه و نابودگرانه شامل كليه مسائل مربوط به انرژي( و البته همه چيز ديگر) نيز مي باشد، مثل استخراج،استحصال،فرآوري،باز فرآوري و توزيع و ... ولي اين موضوع يعني مديريت "تعهد محور"(تعهد از ديدگاه رژيم يعني فنا كردن هرچه هست در پاي بقاي رژيم و دم برنياوردن) مشكل عام مديريتي در كشور است و اگر قرار باشد به دليل مديريت جاري در صنايع انرژي هاي موجود ، به يك "آپشن" نياز بشود ،منطقا و با تداوم همان نوع مديريت "متعهدانه" خود آن آپشن هم دير يا زود به آپشني ديگر محتاج مي شود!!! ( يادآوري: مي دانيم كه هم اكنون به دليل عدم حفاظت و تعمير و نگهداري مناسب چاهها ي نفت كاهش معني دارو روز افزوني دراستخراج نفت خام به وقوع پيوسته است به شكلي كه طبق برآوردهاي سازمانهاي بين المللي ايران تا چند سال ديگر با روند موجود تبديل به يكي از وارد كنندگان نفت خام مي شود!!)

همين مساله را يعني اندازه احتمال نياز به آپشن را از زاويه اي ديگر مي توان نگريست و آن دخالت عوامل خارجي و بين المللي است كه در اين زمينه مي توان به انواع مسائل ريز و درشتي اشاره كرد كه هم اكنون نيز وجود دارند و معمولا به صورت روزمره يا فصلي يا ادواري و يا شوكي روي قيمت تمام شده انرژي تاثير مي گذارند. براي مثال مي توان به رشد سريع اقتصادي كشورهاي پهناور و با پتانسيلي مثل هند و چين يا وقوع جنگ در يك كشور نفت خيز يا نفوذ يك توده هواي سرد در يك منطقه اشاره كرد. كليه اين موارد نه اتفاقاتي خارق العاده محسوب مي شوند و نه در صورت وقوع حتي در شديدترين شكل خود توانايي تحت االشعاع قراردادن يك طرفه و تاثير گذار تمامي ساير متغيرهاي اقتصاد ملي و بين المللي را دارند و نتيجه مي گيريم كه دليلي براي افزودن بي سابقه به "مقدار احتمال وقوع ريسك" در زمينه صنعت انرژي وجود ندارد

پس از بررسي دو پاراگراف فوق در مورد اندازه احتمال وقوع ريسك، نتيجه مي گيريم صرف كردن بودجه هاي عظيم دولتي براي ايجاد يك "آپشن" در جهت جلوگيري از مخاطرات آينده ، كاملا بدون توجيه فني-اقتصادي مي باشد

منظر دومي كه مقوله "آپشن"اتمي را مي توان بررسي كرد،علاوه بر احتمال ريسك، "مبلغ ريسك" مبلغي است كه نهايتا براي آپشن بايد هزينه شود تا از زيان محتمل جلوگيري كند. قبل از اينكه وارد جزييات و ريز هزينه هاي مصروفه ملي كه اصولا به دليل مخفي كاري حتي تعيين مبلغ دقيق آنهم بسيار دشوار و ناممكن است بشويم ،كافيست به شكل ديگري از صورت هزينه هاي وارد شده به كشور نگاه كرد . اين صورت هزينه ها عبارتست از"زيان ناشي از فرصت از دست رفته" فرصت هاي سلب شده اقتصادي-سياسي از مملكت چه قبل و چه بعد از تحريمها آنچنان مبلغ بزرگي است كه اصولا نمي توان آن را به عنوان يك "مبلغ كوچك" براي بيمه يك وضعيت مشكوك الوقوع تلقي كرد. . در ضمن واضح است كه هزينه پروژه صرفا به قيمت تمام شده منابع مصروفه و تجهيزات و پرسنل و زيان ناشي از استهلاك چند ساله سرمايه و دستمزدهاي ساخت و..... منحصر نمي شود و به تمام اين مبالغ مي بايست زيانهاي هنگفت مالي ومنابع عظيم تخصيص يافته را كه حتي خودي ترين و مشروع ترين نهادهاي دولتي به مدت بيست سال از آن بي خبر بوده اند را افزود. تازه اگر فقط تا همين حالا را مد نظر قرار دهيم ...!

تمام اينها فقط يك بررسي اجمالي از ديدگاه هزينه –فايده كردن بحث دستيابي جمهوري اسلامي ايران به بمب اتمي يا حتي آنگونه كه خودشان مي گويند"انرژي صلح آميز هسته اي" بوده است. واضح است كه اين موضوع را مي توان از زواياي ديگري نيز نگريست.


قطعنامه سوم

سومين قطعنامه شوراي امنيت بر ضد فعاليتهاي اتمي رژيم جمهوري اسلامي تصويب شد.همانطور كه از قبل هم در گزارشات مختلف به مفاد اين گزارش اشاره شده بود ، به نظر نمي رسد اجراي مفاد اين قطعنامه تهديد سريع و قاطعي براي نظام حاكم در تهران باشد.

روند رويارويي بين غرب و جمهوري اسلامي از سال 2006 و با تصويب قطعنامه 1737 شكل جدي و علني تري به خود گرفت ولي در تمام طول اين مدت بيش از اينكه اين رويارويي به يك تخاصم جدي و واقعي شبيه باشد ، به رقصي موزون و آرام شبيه است كه هر زمان تخاصم به نقاط بحراني نزديك شده است ، به طرز مشكوكي و توسط محافل نهان و آشكار دو طرف "ترمز" حركت كشيده شده است و هرچه امثال احمدي نژاد در دو طرف فرياد زدند كه "قطار هسته اي ترمز ندارد" ولي به نظر مي رسد كه اين قطار بعضا موتور ندارد! امتيازاتي كه رژيم ايران در فلسطين و لبنان و عراق به نفع جريان مقابل از خود سلب كرده است با نرمش و كرشمه از سوي طرفهاي غربي در تعديل پياپي شيب صعودي جهت گيريهاي سياسي ،پاسخ داده شده است. همه اينها در حاليست كه عليرغم اين "تانگوي موزون" باز هم به نظر مي رسد كه روند مخاصمات ، شيب صعودي و منظمي را حفظ كرده است اگرچه اين شيب بعضا متناسب با ادبيات و كلا ماهيت جريانات دست راستي حاكم در هيچ كدام از طرفين نيست.

در اين زمينه سئوالاتي مطرح است كه در ذيل از "ديدگاه شخصي" خودم به آنها خواهم پرداخت

سئوال :آيا تضاد و تخاصم رژيم و غرب ،واقعي است يا در پشت صحنه توافق و همنوايي به نوعي وجود دارد؟

به نظر من تضاد بين رژيم و غرب تضاد آنتاگونيك و سازش ناپذيري است كه علي القاعده منجر به حذف يك طرف با تمام ريشه ها و ابزارها و نيروها و پايگاههاي سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي و ايدئولوژيكي خواهد شد.با توجه به حجم و عمق نيرويي كه هر كدام از دو طرف در چنين رويارويي گسترده مي توانند مايه بگذارند، به روشني كفه تعادل قوا به سوي غرب و متحدانش سنگيني مي كند. كافيست تمام ظرفيت هاي قابل بسيج جمهوري اسلامي را در كل منطقه به همراه وزن منطقه اي و جهاني شان در نظر بگيريم و با طرف مقابل مقايسه كنيم.

سئوال : "جنس" اين تضاد حل نشدني از چيست؟ "جنس" اين تضاد از هژموني طلبي و سهم خواهي از قدرت است . به نظر من پس از رشد چند هزار ساله خرد بشري و وقوع انقلابات عظيم در عرصه هاي سياسي ،علمي و اجتماعي كه منجر به تزايد انفجاري خرد عمومي خلق هاي جهان شده است ،با تمام اين تفاصيل متاسفانه هنوز هم كه هنوز است "جنس" كشمكش هاي ريز و درشت منطقه اي و جهاني بشريت هنوز هم ،پست ترين و فطري ترين "غريزه" هاي كنترل نشده انسانها ست كه في المثل در صد هزار سال پيش هم مناسبات بين انسانهاي ساكن دو غار مجاور را تنظيم مي كرده است. فقط تكنيكها و روشها و ماشينها و ابزارها و .... مدرن شده اند ولي هنوز هم آدمهاي حريص سهم بيشتري مي خواهند... نكته اي كه در اينجا مطرح است اينكه اين تحليل من در وراي تحليل مبتني بر تضاد هاي طبقاتي بين كاست ها و سكت هاي ميكرو و ماكرو به دنبال انگيزه هاي انسانهايي مي گردد كه اين تضادها را آفريده ، به اوج رسانده و در قالب منازعات ويرانگر جهاني متبلور مي كنند و بنده به عنوان يك كمونيست مومن از تحليل طبقاتي به عنوان ريشه اصلي و موتور اتفاقات غافل نيستم.

سئوال:آيا مساله اساسي مخمصه بمب اتمي است؟ بمب امت بيش از آنكه جنبه "كاربري نظامي" داشته باشد،ابزاري قوي و موثر در حوزه تنظيم روابط بين الملل مي باشد . با توجه به تبعات غير قابل كنترل استفاده آن معمولا براي دارنده صرفا يك ژست محتشم شوكتانه را به دنبال مي اورد ."بمب اتم" و نظاير ان اصولا به عنوان يك سلاح نظامي مطرح نيست و بيشتر جنبه رواني- اجتماعي و سياسي دارد، اگر غير از اين بود در منازعات عميق و عريض و طويل المدت مثلا هند و پاكستان يا اعراب و اسرائيل كه بعضا طرفين تمام هويت و موجوديت طرف مقابل شان را نشانه رفتند ،اين وسيله قابل استفاده مي نمود. اما حقيقتا اين وسيله به عنوان ابزاري موثر در سهم خواهي هاي بين المللي مورد توجه اكيد است.در حقيقت بمب اتمي براي رژيم اسلامي ضامن ادامه سياستهاي هژموني طلبانه اش در سطح منطقه فوق استراتژيك خاورميانه است. سياستهايي كه خود زماني به عنوان "تنها" عامل موثرمقابله با خطر انتشار كمونيسم روسي و سوياليسم علمي از طرف غرب قويا حمايت لجستيكي ونظامي و تبليغاتي ... مي شده است،اكنون با دفع خطر عاجل كمونيسم ، خود اسلام سياسي به عنوان سيبل دنياي كاپيتاليستي غرب قرار گرفته است. در حقيقت گناه اسلام سياسي و اسلام شورشگر(حتي در حرف و ايدئولوژي) تضاد سازش ناپذير با الفباي "حاكميت" الزامات نظام سرمايه داري است. از اينرو زعماي رژيم بارها اعلام كرده اند "انرژي هسته اي (بخوانيد بمب اتمي) نخستين سنگر ماست و در صورت شكست در آن همه چيزمان ميرود". به راستي كه براي هيچكدام از دو طرف سنگري مشروع و موجه تر از نبرد بر سر "قدرت شيطاني هسته اي" رژيم ايران متصور نيست. مگر مي شود در داخل،توده هاي بزرگ و حتي مرتجع ترين توده ها را حول شعار مثلا " اعدام و سنگسار حق مسلم ماست" يا "شفاف سازي روايط اقتصادي و... حق مسلم ماست" متحد كرد و ايضا در طرف مقابل هم هيچ مقوله اي پتانسيل بسيج نيروها ي مختلف را در يك جبهه و در يك جهت ندارد.

سئوال: ايا شيب صعودي ذكر شده در تنازع طرفين متناسب با منافع بنيادي طرف غالب كه ابتكارععمل را در دست دارد مي باشد؟ بهتر است سئوال را اينگونه مطرح كنم كه ماداميكه مضمون نرم قطعنامه هاي صادره به محمود احمدي نژاد اين اجازه را مي دهد كه تقريبا بدون واهمه و با خيال راحت آنها را "ورق پاره" هاي بي ارزش بخواند ، ايا امكان ندارد كه رژيم بتواند با تسخير يك موقعيت استراتژيك يك ركب اساسي به طرف مقابل بزند به قسمي كه كليات تا جزييات حاكم بر اين روند و مناقشه دچار تحول اساسي و تغيير جايگاه تثبيت شده طرفين در چانه زني بشود؟آيا ممكن نيست بر اساس اشتباه در محاسبه غرب، جمهوري اسلامي مثلا صاحب بمب اتمي يا تكنولوژي پرتاب موشك هاي قاره پيما و نظاير آن شود.

در واقع به اين مبحث از دو منظر مي توان پرداخت .

منظراول اينست كه با اولين سئوالي كه در اينجا مطرح كردم و پاسخ دادم به ديده شك بنگريم . يعني اينكه ممكن است كه تضاد و تنازع غرب و جمهوري اسلامي "واقعي" نباشد يا " قابل حل" باشد. در انصورت است كه مي توان احتمال داد غرب نهايتا و در يك برهه اي و پس از اطمينان هاي لازم ، بالاخره اجازه وصول رژيم به خواسته اصلي اش يعني "بقا نظام" و "بسط در منطقه خاورميانه" را صادر كند . و اين تضمين بقا ممكن است با اهداي ابزار استراتژيك بقا به رژيم باشد. سئوال اصلي در اينصورت اين است كه تبديل شدن هيولاي گرسنه سياسي –اقتصادي به يك موجود پايدار كدام منفعت پايدار غرب را براورده خواهد كرد كه ،غرب حاضر شود به هر دليلي اين تضمين بسيار پرهزينه را به رژيم بدهد و همزمان تا حد بسيار زيادي از قدرت چانه زني و هژمونيك خود در يكي از حساس ترين مناطق جهان بكاهد؟

آيا مثلا موضوع كنتاكت همه جانبه و سنتي روسيه و غرب يا اسلام سياسي – شيعي در مقابل اسلام اقتصادي – سني مي تواند وجه الضمان بقاي رژيم باشد و پي بند آن دريافت امتيازات عجيبي نظير بمب اتمي را در پي داشته باشد.

منظر دومي كه مي توان به سئوال فوق الذكر يعني سياست آرام و "دفع الوقت" غرب در قبال ايران پرداخت ، اين است كه قضيه را از ديد "منافع طبقاتي" حاكمين بررسي كرد. واقعيت اين است كه سرمايه داران(بر طبق تعريف ما) قشري هستند بدون مرز و فاقد هر گونه احساسات ملي –ايدئولوژيك و يا پايبندي به اخلاقيات ملي و جهاني . اين قشر فقط زبان سود و افزايش سرمايه را مي فهمد . از اين منظر مرافقت و همراهي و "تانگوي" طرفين با هم در هر چه طولاني تر كردن اين پروسه قابل درك و تحليل است. فقط در سال گذشته آمريكا به اندازه دوازده سال گذشته به عربستان و ساير كشورها ي منطقه اسلحه فروخته است ،بسياري از كشورهاي اروپايي در سود اين معملات به نحوي شراكت داشته اند حتي كشور سوئد؟!! اسرائيل با تمسك به اشفتگي هاي منطقه به راحتي به لبنان و غزه حمله مي برد ،كشتار مي كند و مامورين موساد دم در منزل بشار اسد بمب مي تركانند!! در طرف مقابل و از زمان كودتاي خزنده تصاحب كرسي هاي مجلس در سال 83 توسط نظاميان ، به تدريج نفوذ مستقيم و بلاواسطه سپاه پاسداران در مدارهاي مختلف تصميم گيري ، برنامه ريزي و اجرايي ايران، مثلا باعث شده است كه سرمايه ها ي سرگردان و امكانات و تسهيلات ملي –دولتي به سمت صنايع مرتبط نظامي-تسليحاتي كشيده شود. وجهه امنيتي دولت حاضر مبرز است وليست حقوق و امتيازاتي كه بنا به استدلال حاكميت شرايط جنگي فوق العاده دولت به نفع پاسداران از مردم سلب كرده است ،تقريبا بي انتهاست. جالب و البته ناگوار اينست كه در طرف هاي مقابل هم دولت هاي دست راستي در مقياسي كمابيش يكسان ، امتيازات تثبيت شده توده هاي مردم كه در پي سالها چالنجينگ كسب شده و تثبيت شده بود را مورد تعرض قرار داده اند مثل تعديل بودجه هاي رفاه و آموزش وحمايت از اشتغال و درمان ... و در عوض بودجه هاي كنترل و سانسور افزايش يافته است.با اين تفسير ادامه "تانگوي" موجود و شيب كند مناقشه حاضر، برد-برد براي سرمايه داران دو طرف و باخت-باخت براي كل مردم جهان است. تازه هر زمان هم كه لازم آمد به قول امام راحل كه عصاره و تكمله منش سرمايه داران وحشي جهان را دكلمه كرد و به صورت قصار فرمود"ولكن جنگ براي ما نعمت باشد!!"،بهانه هاي جنگ هم كه الحمد اله فراوان است ،بسترش هم هست ،ابزارش هم هست ،اسلحه اش هم ميرسد و.....از همه مهمتر نيازش هم هست. مگر غير از اين است؟

سئوال : اگر قرار بر اين باشد كه رژيم به "بمب" نرسد و جنگ تعيين تكليف اتفاق بيافتاد،چه تضميني هست كه رژيم به غرب ركب نزند(ادامه قسمت دوم سئوال قبل).؟

تقريبا همه مي دانند كه ابزار،تجهيزات ، قطعات ،متدها ، دانش فني و ... اير ملزومات تهيه "بمب" توي هر بقالي پيدا نمي شوند و اكثرا به دليل دانش فوق تخصصي و سازندگان كاملا اختصاصي و منحصر به فرد ، به خوبي مسير حركت و ميزان پيشرفت به نسبت تهيه و نياز به ابزار و تجهيزات فوق مي تواند قابل كنترل باشد. مثالي مي زنم ،براي ساخت و مونتاژ سنتريفيوج هاي فوق پيشرفته به دليل سرعت بسيار بالاي چرخش دوراني اين وسايل و فاصله بسيار بسيار كمي (در حد ميكرون) كه بين روتور و پوسته برقرار است(تازه اين فاصله با توجه به متالوژي مواد به كار گرفته شده و تاثير انبساطات در طول رنج مختلف سرعت بارها تغيير مي كند و محاسبات فوق دقيق و .. مي طلبد) براي ساخت و نصب اين وسايل نياز به ابزار اندازه گيري نظير ريز سنج ها و گيج هاي فوق دقيق است،كه به دليل استفاده منحصر به فرد معمولا در بازار موجود نيستند و بايد به سازندگان انحصاري سفارش ساخت آنرا داد. اكثر اين سازندگان هم مستقيما يا غير مستقيم توسط صنايع نظامي و دولتها اداره مي شوند.به عبارتي براي تهيه يك كوليس ناقابل لازم است "پرزيدنت احمدي نژاد" با "پرزيدنت بوش" رسما ملاقات و جهت تهيه آن گفتگو كند!!! البته كمي مزاح كردم ولي به هر حال تهيه اين ملزومات واقعا به سادگي قابل رديابي است و با توجه به ميزان و ماهيت تقاضاهاي تكنولوژيك جمهوري اسلامي مي توان درجه پيشرفت آنها را كنترل كرد.(البته اين فقط يك مثال ساده بود)

سئوال اين است كه آيا رژيم اصولا اراده و توانايي ساخت تسليحات هسته اي را داراست؟ از لحاظ اراده رژيم كه تقريبا شكي وجود ندارد ، رژيمي كه عليرغم تنوع شگفت انگيز و بعضا مضحك بافت نظام سياسي – اقتصادي-اجتماعي يك وجه مشترك در بين كل جريانات مختلفش وجود دارد و آنهم اصطلاحا منش پراگماتيسمي سلسله جنبانان همه جريانات است. بعضي آشكارتر بعضي نهان تر. اينان هيچگاه بر سر اسب مرده شرط نمي بندندو هيچگاه علاقه اي به ماجراجويي (البته بدون كسب منفعت زياد و مسلم)ندارند. اگر آنطور كه رژيم عنوان مي كند ،قصد ايشان كسب "دانش صلح آميز هسته اي" مي بود كه اينها اينقدر پافشاري نمي كردند !! در تمام عمر اين رژيم كدام حق مسلم ملت بوده است كه رژيم در خلاف آن حركت نكرده است كه حالا بخواهد براي كسب ! منافع ملت شكم به كارد بدهد و موجوديتش را براي رضاي خدا وخلق قهرمان ايران ! سرميه گذاري كند؟

از لحاظ توانايي رژيم براي ساخت بمب اتم ،بنده فكر مي كنم حتي اگر يك قرن هم طول بكشد ،مجموعه توان فني مهندسي و پتانسيل علمي موجود در كشور ما بدون كمك مشخص وممتد خارجي قادر به تكميل اينچنين پروژه اي نخواهد بود.

نتيجه گيري:

به نظر من اين "تانگوي" ايران و غرب در ماههاي آينده ادامه دارد و به هيچ وجه از شدت آن كاسته نخواهد شد، حتي ممكن است با توجه به تصاحب قريب به يقين كرسي هاي مجلس رژيم در انتخابات فرمايشي توسط مهره هاي مطيع ومطلقا سرسپرده ،"شيب"اين كشمكش منظم و افزاينده باز هم بيشتر شود. نكته اين است كه حتي ممكن است با توجه به سلب مسئوليت "رواني" از گرده مجلس حاضر پس از انتخابات و در حدفاصل بين تحويل مجلس به منتخبين جديد ، نمايندگان تصميمات عجيب و غريبي كه منجر به افزايش تنازعات شود ،اتخاذ كنند. اين موضوع در جمهوري اسلامي كاملا مسبوق به سابقه است و بارها در موارد مختلف اجرا شده است. و يك نمونه آن تصميم به لغو يك جانبه توافقات با تروييكاي اروپا در مورد تعليق توسط دولت عملا تشريفاتي خاتمي در حدفاصل تحويل قدرت به احمدي نژاد بود.